کلبه تنهایی رویا

 
درباره وبلاگ

 

موضوعات

 

آخرين نوشته ها

 

نويسندگان

 

پيوند ها

 

آرشيو مطالب

 

پيوندهاي روزانه

 

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 29
بازدید ماه : 199
بازدید کل : 192673
تعداد مطالب : 544
تعداد نظرات : 69
تعداد آنلاین : 1



Alternative content




 
تقدیم به بابا محمدم

 من گمان كردم رفتنت ممكن نیست 



رفتنت ممكن شد... 


باورش
 ممكن نیست 


دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



بهونه ی زندگیم

 سلام بهونه قشنگ من برای زندگی


آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی

فدای مهربونیات چه میكنی با سرنوشت

دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشتم

حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه

جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم كمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم كنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون

فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی كشیدم

حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی

نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت

برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت

به خاطرت مونده یكی همیشه چشم به راهته

یه قلب تنها و كبود هلاك یه نگاهته

من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره

بعدش خبر میدن بیا كه داره دوستت میمیره
تقدیم به  محمد خودم

یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



دلم میمیرد از تنهایی

 در این شبــهای بـــارانی

 


غــــــم انگیز است تنـــــــهایــــــی

بـــــــه امـــــــید نگـــــــاهی تلــخ ، که می آیـــــی


به احســــاست قســــــم یــــک شب

دلم می میرد از حسرت


………و


من اهسته میگویم :


تــــــو هــــــــم دیـــــگر نمی آیی …..


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



کوله بار تنهایی

 

 
روزی میــرسَد

بـــی هیــــچ خَبـــَـــری

بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم

دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب

رآه خــــوآهم افتـــــآد

مَـــن کـــه غَریبـــــم

چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم

همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…

یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



طمع درد

 


آرام می بوسمت از این دور هـــا ..
چشمانت رآ کـــه ببنـــدی
حس می کنـــی
طعمش را


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



بهانه

 
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد 
که خودت انگشت به دهان می مانی...

گاهی دلتنگی هایی داری
 که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...

گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری
انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...

گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری 
و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...

گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید...


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



سر میکنم نبودنت را

 


مــن بی تو بودن را… 

با پرنده هایِ ایوان… با دو خط شعرِ شاملو… 
با ابرهایِ نمناکِ آسمان… 
با غزلی از حافظ -به همین سادگی- به سر میکنم. . .


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



دنیا نمیخواد

 



میدونی تلخ ترین درد چیه؟؟

تو بخوای...
اونم بخواد...

ولی دنیا نخواد..........


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



شبیه تو

 


کسی چــه میــداند امــروز چنــد بار فــرو ریختــمــ .. 

از دیدنــ کسی کــه ، 

تنهــا لبــاسش شبیــه به " تــو " بــود!
 


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



سرمای زمستان

 آنــقـــدر روزهـــای بــی تـــو بــودن را شـمـــرده ام 


کـــه نــمــی دانـــم چنـــد ســالـــه شـــده ام 

زمستـــان اســـت 

یـــا ســـرمـــای بـــی تـــو بـــودن تــــا استـــخـــوانـــم نــفـــوذ کـــرده اســـت !؟
 


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



صبور

 
از تو دلگیر نیستم!!! 

از دلم دلگیرم 

که نبودنت را صبورانه تحمل میکند...........
 


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



بینهایت

 

 
دنبــــــال بهانـــــه نباش عزیزم! 

چشم که گذاشتـــــــم بــــــرو... 

و هـــــــروقت که خواســـتی برگـــــــــرد 

مــــــن تا بی نهایــــــــت شمــــــردن را بلـــدم...


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



بی تو

 
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند... 


میگویند حساسیت فصلی است 


آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم..
 


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



روزگار

 


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



خداحافظی

 

 
حتی آب هم پشت سرش نریختم !

بی اجازه ، با تو سفرکرد، همین است دیگر!!!

.

.

.

.

دلم را می گویم ...


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



هوای بی تو بودن

 بدون تو بابای خوبم این هوا مسموم است

این هوا را از من بگیرید :

گاهی اوقات چشم هایم را می بندم ،

دستانم را دور خودم حلقه می کنم

                                               به هوای آغوش تو !


گاهی اوقات قدم زنان در خلوت نم زده ی خیابان

با تو حرف می زنم

                                       به هوای شنیدن صدای تو !


گاهی اوقات موهایم را در باد پَر می دهم

تا با آن بازی کند

                                      به هوای کنجکاوی دستان تو !


گاهی اوقات در شادی هایم

به سادگی یک لبخند یادت می کنم

                                  به هوای لحظه های بودن تو !


گاهی اوقات در قنوت هایم

دعایت می کنم

                                                        به هوای   ....


...

وقت هایی هم هست که بدون هوا ، بهتر می شود زندگی کرد !

پس ...

              این هوا را از من بگیرید ... .


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



واسه بابای خوبم

 من و نوشته هام هم عالمی داریم ...

تمام لحظه های نبودنت ، یک غزل می شود برایم !

 

او متولد می شود ، من عشق می کنم ،

عاشقش که می شوم ، دستم را می خواند !


رو به رویش می نشینم ، محو ِ هم می شویم ،

من ناز می کنم ، او می خرد !

به آغوشش می روم ، بوسه بارانم می کند !


قدم می زنم ، زمزمه ام می کند ،

باران می خواهم ، بر من می بارد !

برف که میاید ، دستی می شود در دستم ، گرمم می کند !


می خندم ، برایم قهقهه ای می شود از ته دل !

دلم که می گیرد ، دلش تنگ می شود ، نوازشی می شود روی گونه هایم !


تمام لحظه های نبودنت ، یک غزل می شود برایم !

همین یک غزل مرا بس ! 

                                              جای خالیت را پر می کند ...بابای خوبم ....

دلم برایت دوباره سخت تنگ شده...

27اذر دوباره امد....

من ماندهمو یک سینه پر درد

دومین سال رفتنت را به سوگ مینشینم....

کاش بودی تا تمام عاشقانه هایم را به پایت میریختم....

کاش یرگردی ...

کاش برگردی....


یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



دلت که شکست

 

 

یادت باشـــــــــد دلت که شکست،

سرت را بگیری بالا ..!

تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش.

حواست باشد ؛ دل شکسته، گوشه هایش تیز است..

مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کینه،

مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود… صبور باش و ساکت.

بغضت را پنهان کن،

رنجت را پنهان تر ..

شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



زیادی میشوی

 

 

زیاد خوب نباش؛


زیاد دم دست هم نباش؛

زیاد که خوب باشی، دل آدم ها را می زنی؛

آدم ها این روزها، عجیب به خوبی؛

به شیرینی، آلرژی پیدا کرده اند؛
زیاد که باشی، زیــــــــــادی می شوی ...

 


شنبه 25 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



زیر میزی

 دیگر از تنهــــــایی خستـــــه شده ام...

به کلاغــــها زیر میـــــزی میــــدهم ،

تا قصـــه ام را تمام کنن

  •  
  •  

شنبه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



حواست هست خدا

  

خدایا حواست هست؟؟؟

 

صدای هق هق ام از گلویی می آید که تو گفتی از رگش به من نزدیکتری...


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



داغ دل

 

 

مخاطب خاصی ندارد نوشته هایم

اما تا دلت بخواهد همدرد دارد داغ

تمام نوشته هایم........


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



مرگ من

مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
در بهاري روشن از امواج نور
در زمستاني غبار آلود دور
يا خزاني خالي از فرياد و شور

مرگ من روزي فرا خواهد رسيد
روزي از اين تلخ و شيرين روزها
روز پوچي همچو روزان دگر
سايه اي امروزها ديروزها

ديدگانم همچو دالانهاي تار
گونه هايم مرمر هاي زرد
ناگهان خوابي مرا خواهد ربود
من تهي خواهم شد از فرياد و درد

مي خزند آرام روي دفترم
دستهايم فارق از افسون شعر
ياد مي آرم كه در دستان من
روزگاري شعله مي زد خون شعر

خاك مي خواند مرا هر دم به خويش
مي رسند از ره كه در خاكم نهند
آه شايد عاشقانم نيمه شب
گل به روي گور غمناكم نهند

بعد من ناگه به يك سو مي روند
پرده هاي تيره ي دنياي من
چشم هاي نا شناسي مي خزند
روي كاغذ ها و دفتر هاي من





جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



پایت را بردار

هـــیــچ کـــس

بــهــتـــر از مـــن

نــمــیــتــوانــد راه بــیــایــد بــا دلــت

پــس پــایــت را

از روی گــلــوی دلــم بــردار

بــگــذار نــفــس بــکــشــد. . .!


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



خسته ام

 آزارم می دهد
به عمد
اما من آنقدر خسته ام
آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم
حتی دیگه رنجیدن هم از یادم رفته …..!


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



حس پوچی

 نه شوقی برای ماندن ، نه حسی برای رفتن

نه اشکی برای ریختن ، نه قلبی بـرای تپیدن

نه فکر اینکه تنها میشوم ، نه یاد آنکه فراموش میشوم

بی آنکه روشن باشم ، خاموش شدم ، غنچه هم نبودم ، پرپر شدم

بی آنکه گناهی کرده باشم ، پر از گناه ، یخ بسته ام دیگر ای خدا

تحملش سخت است اما صبر میکنم ، او که دیگر رفته است ، با غمها سر میکنم

شـکسـت بـال مـرا برای پرواز ، سـوزاند دلــم را ، مـن مانـده ام و یـک عالـمه نـیـاز

نه لحظه ای که آرام بمانم ، نه شبی که بی درد بخوابم

نه آن روزی که دوباره او را ببینم ، نه امروزی که دارم از غم رفتنش میمیرم

نه به آن روزی که با دیدنش دنیا لرزید ، نه به امروزی که با رفتنش دنیا دور سرم چرخید

پر از احساس اما بی حس ، لبریز از بی وفایی، خالی از محبت

این همان نیمه گمشده من است

پس یکی بیاید مرا پیدا کند ، یکی بیاید درد دلهای بی جواب مرا پاسخ دهد

یکی بیاید به داد این دل برسد ، اینجا همیشه آفتابی نبوده ، هوای دلم ابری بوده

مینوشتم ، نمیخواند ، اگر نمی رفتم ، نمی ماند ، رفتم و او رفته بود

همـه چیز را شکـسته بـود ، روی دیوار اتاق نوشته بود که خسته بود

دلی را عاشق کنی و بعد خسته شوی ، محال است که به عشق وابسته شوی

با عشق به جنون رسیدم ، همه چیز را به جان خریدم

جانم به درد آمـــد و روحــم در عـــذاب ، لعنــت بر آن احسـاس ناب

که دیگر از آن هیچ نمانده ، هیچکس هنوز آن شعر تلخ مرا نخوانده


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



لایق اشک

 هیچكس لیاقت اشكهای تو را ندارد و كسی كه چنین ارزشی دارد

باعث اشك ریختن تو نمی شود اگر كسی تو را آنطوركه میخواهی دوست ندارد

به این معنی نیست كه تو را با تمام وجودش دوست ندارد

دوست واقعی کسـی اسـت كه دست های تو را بگیرد ولی قلب تـو را لمـس كند

بدترین شكل دلتنگی برای كسی آن است كه در كنار او باشی و بدانی كه هرگز به او نخواهی رسید


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



دردی عجیب

 


درد عجیبی دارد وقتی....

هم ابر باشد !.....هم باران باشد ..!

هم خیابان ِ خیس باشد ..

... امـــــا..

... ... نه تـــــو باشی ..

نه دستی برای فشردن باشد !..

نه پایی برای قدم زدن باشد و ..

نه نگاهـــی برای زل زدن...!!


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



دلم گریه میخواهد

 



دلم گرفته …

دلم گریه می خواهد …

آری دلم گرفته...

 از این روزگاران بی فروغ ! از این تکرارهای ناپایان !

دلم گرفته از این همه کینه …. این همه دروغ !

از این مردمان نا مهربان و بی وفا دلم گرفته …….

دلم برای کوچه پس کوچه های مهربانی ها تنگ است !

دلم تنگ است برای کودکی ام 

که پاورچین پاورچین روی سنگفرش های زندگی بی دغدغه قدم می زدم !

دلم برای دلتنگی های شیرین و انتظارهای کشنده تنگ است…!

آری دلم گرفته...

 


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



این نیز بگذرد

 


حادثه اتفاق افتاد عاشق شدی به لبخند دیگری.... 


چشمانم را می بندم این نیز بگذرد ! ...


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



مبهم شدن

 


انـدوه که از حــد بگــذرد جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی مـزمـن! 


دیـگه مـهـم نـیـســت بـودن یا نـبـودن! 

دوست داشتن یا نـداشتن! 

دیگه حسی تو رو به احساس کردن نمی کشاند! 

در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق میشـی 

و فقط نـگـاه می‌کـنی, نـگــــــــــاه…..!

 


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



خیال

 خیال کن روزگارم......رو به راهه...!


خیال کن رفتی و دلم نمرده...!

خیال کن مهربون بودی وقلبم...

کنار تو ازت زخمی نخورده...!

خیال کن هیچی بین ما نبوده..

خیال کن خیلی ساده داری میری...

خیال کن بی خیاله بی خیالم...!

شاید اینجوری....ارامش بگیری...

گذشتی از من و ساکت نشستم...

گذشتی از من و دیدی که خستم...

تو یادت رفته که توی چه حالی...

کنارت بودم و زخمات و بستم....!


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



 دلتنگ که باشی ، 


آدم دیگری می‌شوی 

خشن‌تر.. عصبی‌تر.. کلافه‌ تر و تلخ‌ تر 

و جالبتر اینکه ، با اطرافیان هم کاری نداری 

همه اش را نگه میداری و دقیقا سر کسی خالی میکنی ، 

که دلـتنگ اش هستی...


جمعه 24 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



اغوش امن

 

 

حوصــله خوانــدن ندارم... 


حوصــله نوشتـن هم ندارم... 

این همـــه دلتنـــگی دیگر نه با خــواندن کم می شود ، نه نوشـــتن! 

دلـــم لمـــس آغوشت را می خـــواهد... 

فقــــط همــــین...!!

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



سکوت

 


سکوت می کنم !


نخواستنت را , نداشتنت را , نبودنت را ؛

به پاس آن همه دوست داشتنت ,

عزیز بودنت , خواستنت ؛

خیانتت.دروغ هایت!

سکوت می کنم . . . !


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



کاش

 


کاش گاهی مرد بودم




می شد شادی ام را به کوچه ها بریزم



با صدای بلند از ته دلم بخندم و



هیچ ماشینی برای سوار کردنم ترمز نکند



من از زن بودنم در این سرزمین



گاهی سخت گله دارم...


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



زن

 


زن که باشی درباره‌ات قضاوت می‌کنند؛


درباره‌ی لبخندی که بی‌ریا نثار هر احمقی کردی!

درباره‌ی زیبایی‌ات ... که دست خودت نبوده و نیست!

درباره‌ی تارهای مویت که بی‌خیال از نگاه شک‌آلوده‌ی احمق‌ها از روسری بیرون ریخته‌اند!

درباره‌ی روحت، جسمت، درباره‌ی تو و زن بودنت قضاوت می‌کنند!

تو نترس و زن بمان

احمق‌ها همیشه زیادن!!!!

نترس از تهمت دیوانه‌های شهر

که اگر بترسی رفته رفته زنِ مردنما می‌شوی!



پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



ترکم نکن

 

 

ترکم مکن اي عشق من بي همزبانم

تنها تو يي اي نازنين آرام جانم

اينجا کسي در ... اش رويا ندارد

دل را سپردن تا ابد معنا ندارد

سر در گريبانم کسي هم درد من نيست

از 
عشق جز آلودگي چيزي نديدم

از فصل هاي دوستي من دل بريدم

اين زندگي ديگر سرو سامان ندارد

ديگر به 
عشق

 

من کسي ايمان ندارد

ديگر نمي داند که را بايد صدا زد

اين قلب را تا کي به طوفان بلا زد

من باغبان فصل هاي انتظارم

تو خوب مي داني من اينجا بي قرارم

 

 

+نو

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



درد من

 دَردِ مَــن

 

 

تَنهـــ ـــ ــــآیی ام نیست

 

 

دَردِ مَـــن

 

این اَســــــت کِه

 

 

هَــ ــــ ــــــر روز

 

 

اَز خودم میپُرسَم مَگَــر

 

 

خودش

 

 

مَـــرآ اِنتِخاب نَکَرد...؟

 


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 مـرا از چه می ترسانی ؟!

 

                             از عشـق ؟!

 

 

               از دوست داشتنت

 

               یا دوست داشته شدنم ؟!

 

 

                              کجـــای کاری!

 

 

که دیگر " تــو" همــه ی "مـن" هستـی !

 

 

خـودت را از خـودت می ترسـانی ؟!!

 


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



فردا

 


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



لمس کن

 

 



لمس کن لحظه هایم را...

لمس کن کلماتی را که برایت مینویسم تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست...

تابدانی نبودنت ازارم میدهد...

لمس کن نوشته هایی راکه لمس نا شدنیست و عریان که از قلبم برقلم و کاغذ می چکد...

لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پرشیار...

لمس کن لحظه هایم را...

تویی که میدانی من چگونه عاشقت هستم لمس کن این بی تو بودن ها را... 

لمس ک


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



سخته

                           چقدر سخته كه عشقت تو رو نخواد 


چقدر سخته دوستش داشته باشی 

دوستت نداشته باشه چقدر سخته دلتنگ باشی 

دركت نكنند

دلتنگ باشی سراغ تو نگیره ...


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



برگرد

 


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



سایه

 چقدر کم توقع شده ام.....

نه آغوشت را می خواهم..

نه یک بوسه

نه حتی بودنت را.....

همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافی است.....

مرا آرامش می رساندحتی

اصطکاک سایه هایمان....


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



 کدوم خاطره برگشتی به من ...که دوباره از تو رویایی شدم...همه دنیا نمیدیدن منو...من کنار تو تماشایی شدم...از کدوم پنجره میتابی به شهر...که شبونه با تو خلوت میکنم...من خدارو هر شب این ثانیه ها...به تماشای تو دعوت میکنم...تو هوایی که برای یک نفس ...خودمُ از تو جدا نمیکنم....تو برای من خود غرورمی...من غرورمُ رها نمیکنم ... تا به اعجاز تو تکیه میکنم ... شکل آغوش تو میگیره تنم... اون کسی که پیش چشم یک جهان ... به رسالت تو تن میده منم... تو هوایی که برای یک نفس... خودمُ از تو جدا نمیکنم... تو برای من خودِ غرورمی ... من غرورمُ رها نمیکنم......


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



روز مرگ من

 کاش

کاش لحظه ی مرگم امشب بود .

کاش مرغ نفست با من بود

کاش با من بودی و می گفتی

که این قصه همه در فکرم بود

کاش بانوی شهر مشرق با من بود

کاش با مهربانی و خوبی با من بود

کاش چشمانم میدید روزی را

که دستانت محرم دردم بود

سیل اشکی گرفت چشمم را

این ها همه قصه ی عشقم بود

بی تو حتی در اوج خنده هام

بر لب خشکیده ام ماتم بود

کاش با من بودی همه ی ذکرم بود

این ذکر همه در فکرم بود

این ای کاشها همه در فکرم بود

خاطر من همه شب ماتم بود

کاش لحظه ای با من می بودی

آن لحظه به خدا قسم لحظه ی شادم بود

آن شادی را ندیدم هرگز من

آن شادی همه در فکرم بود

تجربه ی بی مهری مرگ من است

این گفته کلام آخر بود

کاش میگفتی حرفی که رازت بود

که همه دردم در رازت بود

کاش میگفتی حرف دلت را

ولی این حرف دل صدای نازت بود

این نگفتن ارزش غم را نداشت

غم من نگفتن رازت بود

روزگاری غم و غصه ی من

صدای دلنواز سازت بود

کاش لحظه ی مرگم امشب بود

کاش لحظه ی مرگم امشب بود


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



تو همه چیز منی

 مـانـده ام چـگونه تـو را فـرامـوش کـنـم!

 


اگـر تـو را فـرامـوش کـنـم...


بـایـد سـالهایـی را نیـز کـه بـا تـو بـوده ام فـرامـوش کنـم!

دریـا را فـرامـوش کنــم...

و کـافـه هـای غـروب را... 

بــاران را... 

اسب ها و جـاده هـا را...


بـایـد


دنـیا را... 

زنـدگـی را...


و خــودم را نیــز فرامـوش کنـم!

"تــو" بـا همه چیـز مـن آمـیخته ای...!!!

 

 

 


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



روزی از همین روزها

 روزی از روزها ، شبی از شب ها ،

 

خواهم افتاد و خواهم مرد ،

 

اما می خواهم هر چه بیشتر بروم .

 

تا هرچه دورتر بیفتم ، تا هرچه دیرتر بیفتم ،

 

هرچه دیرتر و دورتر بمیرم .

 

نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ،

 

پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ،

 

افتاده باشم و جان داده باشم ، همین...


 


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا



جوابمو بده

 


  خــــــــدايــــا يـه سـوال..

 

 

 

 
 

 

 

 

 

تــــورو بـه خـــودت قــسـم راستــشـو بـگـو...

 

 

 

 
 

 

 

 

چـِـرا بــاز پـُــره بُـــغـــض شــدم؟؟

 

 

 

 
 

 

 

 

 

 
نــکـــنـه بـاز تــــنهام گــذاشـتي………..؟


پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:, توسط رویا