چشم در راهی که اخرین بار برای همیشه بدون خداحافظی در ان پای گذاشتی ورفتی .دوخته بودم.
جاده ای که اغازش من بودم وپایانش خورشید ارغوانی رنگ
جاده ای که خط وسط ان جای پای طلایی تو بود....
امروز که به ان جاده مینگرم دیروز به یادم می اید...
دیروزی که زمزمه کوچ سر دادی ورفتی.....
من این رفتنت را هرگز قبول ندارم..
چرا انگونه بی رحمانه رفتی؟
تمام ناراحتی من این است چرا انگونه....
غریب .سرد ورویایی رفتی....
تو رو به غروب ومن رو به تو ....
تو میرفتی ومرا میکشیدی...من دست به دامان تو بودم وتودست به سوی خورشید....
ناگهان از دستم رها شدی....
یا دستانم از تو رها شد!به هر حال جدا شدیم از هم ....
تو از من ومن از یک دنیا امید.....
من زانو زده تسلیم عشق شدم....
سرنوشت را باختم....
اری من بی تو سر نوشت را باختم.....
باختم......![](/upload/r/royaikhis91/image/pixnama_com_c324a4331cd24af0bc465887ee2e1d74_Persian-Star_org_01.jpg)
|