چشـــــــــم گذاشتــــم رفتــــــــی،،،
اما تا همیشـــــــــه شمردن
شرط بازی نبــــــــــود….!!!
گاهي بــه خـــاطـرش ،
مـــونـدن رو تـحـمــل کن !
رفتن از دست همـــه برمياد ...
زماني فراموشت مي کنم که بالاي سنگ قبرم
با افسوس بگي کاش زنده بودي
يعني مي شه دوباره عشق قديميش باشم
به ياد اون بخوابم به ياد اون بيدار شم
يعني مي شه دوباره دست تو دستش بزارم
وقتي مي ره راه دور از عشق اون ببارم
يعـني مي شه دوباره تنــــهايمو پر کنه
به ياد من شبا رو تا خود صبح سر کنه
در انتهاي بي کسي گريه امونم نميده
هيچي مثل ديدن تو نفس به جونم نميده
ميدوني چرا هميشه من بدهکار تو ميشم
وقتي نيستيم يه جوري با خيالت رازي ميشم
ميدوني واسه چي از تو بد ميبينمو ميخندم
تا نبيني گريه هامو هر دو چشمامو ميبندم
چاره اي جز اين ندارم آخه خون شدي تو رگهام
ميميرم اگه نباشي بي تو من بد جوري تنهام
ميدونم يه روز مي فهمي روزي که دنيا رو گشتي
من چه جوري تو رو خواستم تو چه جور ازم گذشتي
قرار بود تو بشي سنگ صبورم…
امـــــــا تــــــــو سنــــــگ شدي و
من هنـــــــــوز صببــــــــــورم…
تنم میلرزه!!!
هر بار که میگی :”برو …. برو و به زندگیت برس”
مگه نمیدونی که تمام زندگی من تویی ؟؟
حسرت يعني توکه درعين بودنت
داشتنت رو ارزو ميکنم
تو برمي گردي از جاده
دلت درگير رفتن نيست
داري دنبال کي ميري؟!
واسه تو هيچکسي من نيست
سراب رد پاي تو، کجاي جاده پيدا شد؟
کجا دستاتو گم کردم، که پايان من اينجا شد؟
کجاي قصه خوابيدي، که من تو گريه بيدارم
که هر شب هُرم دستاتو، به آغوشم بدهکارم
باز يه بغضي گلومو گرفته
بازهمون حس درد جدايي
من امروز کجامو تو امروز کجايي؟
خيلي سخته که با اسمِ خودت هم يادش بيُفتي...
يادِ اين که هر دفعه چطور صدام مي کرد...
اين روزا فقط صدات تو گوشمه که داره ديوونم مي کنه...
خسته شدم
از بس به آدمایی که میخوان
جای تو رو توی قلبم بگیرن گفتم
ببخشید اینجا جای دوستمه ، الان برمیگرده !!
گاهي آنقدر دلم هوايت را ميکند …
شک ميکنم به اينکه،اين دل مال من است ياتو…
رد پاهامو بگير و دوباره به خونه برگرد
که تموم شه انتظارم
که تموم شه اين همه درد ...
رد پاهامو بگير و دنبالم بيا به خونه
نميخوام چشماي خيسم تا ابد به در بمونه.
اي کــاش يا بـــــــــــودي
يـــــا از اول نبودي !!!
ايـــــن که هســـتيو کنــــارم نيســــتي ...
"ديـــــــــوانه ام ميکنــــــــــد " ..
لااقل بیا بگو که دیگر به دیدنم نمی آیی
شاید اشکی نشست گوشه چشم هایی
که به این “در” خشک شده اند
در خیالِ دیگری میرفتـــی
و من چه عاشقانه کاسه ی آب پشتت خالی میکردم
تو رفتي . . .
انگار که من از اولش نبودم !
من ولي مي مانم انگار که تو تا آخرش هستي
به سادگی رفـت ؛ نــه اینکه دوستم نداشت !
نـــــــــه ، فهمید خیییییییلی دوستش دارم !
بی تو واسمت عزیزم اینجاخیلی سوت وکور
ولی خب
عیبی نداره دل من خیلی صبوره
فرق نميکنه هواي الان چند نفره است!
مهم اينه که تو نيستي و
من مجبورم "تنهايي" دلتنگي آسمان را تحمل کنم...