
حالا حرفهایمان بماند برای بعد..
دلخوری هایمان..
دلتنگی هایمان..
و تمام اشکهای من..
با او چگونه میگذرد که با من نگذشت؟؟؟!

من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم :
هر دو شکستیم ؛ تو قلب مرا ، من غرورم را
هر دو رقصیدیم ؛ تو با دیگری ، من با سازهای تو
هر دو بازی کردیم ؛ تو با من ، من با سرنوشتم
و در آخر هر دو پی بردیم
تو به “حماقت” من ، من به “پست” بودن تو

اینجآ حَریمِ مــن اَست
حَریمِ قَلبِ کوچکَم !
قَفَسِ تَنهآیـے مَــن
وَ حَرفهآےِ نَگُفته اَم ...
مَـن دَر این قَفَس به مَعنآےِ عشق رسیده اَم
وَ دَراین سکوت اَشک ریخته اَم
کَسی دِلَش برآیم نَسوزَد
مَــن این قَفَس رآ دوست دآرَم وَ تَنهآیـے اَم رآ !
وَ حآلآ این بُزُرگتَرین سَرمایه ے مَــن اَست
کِه عشق رآ دَر این قَفَس به تَمآشآ نِشَسته اَم
نظرات شما عزیزان:
پارادایز 
ساعت8:55---23 خرداد 1392
سلام واقعا وبلاگت زیباست عزیزم...
خوشحال میشم به منم سر بزنی ...منتظرم....
|